becomeدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل شدن به، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، تحویل یافتن
becameدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل شد، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، تحویل یافتن
بقملغتنامه دهخدابقم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات ، خشکبار، محصولات حیوانی . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
بقملغتنامه دهخدابقم . [ ب َ ق َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
becomesدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل می شود، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، تحویل یافتن
شدندیکشنری فارسی به انگلیسیate _, become, come, due, en _, enter, escence _, fy _, get, go, grow, happen, ize _, wax
becomesدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل می شود، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، مناسب بودن، زیبنده بودن، تحویل یافتن