broachedدیکشنری انگلیسی به فارسیباز شده، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن
broachesدیکشنری انگلیسی به فارسیبروشورها، سیخ، سنجاق کراوات، برش، شکل سیخ، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن