charدیکشنری انگلیسی به فارسیکاراکتر، زغال، جسم زغال، کار روز مزد و اتفاقی، تبدیل به زغال کردن، انجام دادن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن
نمودار میلهای خوشهایclustered bar chart/ cluster bar chart, grouped bar chartواژههای مصوب فرهنگستاننـوعـی نـمودار میلهای که در آن، میلههای متناظر دو یا چند نمودار مختلف، در کنار یکدیگر قرار داده میشوند
اتاق نقشهchart room, chart houseواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی کوچک در پل فرماندهی برای نگهداری نقشه و کار بر روی آن