definesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف می کند، تعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، تعیین کردن، معنی کردن، معلوم کردن، متصف کردن، محدود کردن
شبکهسازی نرمافزاریsoftware-defined networkingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شبکهسازی نوین که به مدیر شبکه امکان میدهد شبکه را با واپایشگری که نیاز به دسترسی فیزیکی به تمام افزارههای شبکه ندارد، مدیریت کند اختـ . شبنا SDN
واپایشگر شبکهسازی نرمافزاریsoftware-defined networking controllerواژههای مصوب فرهنگستانسامانة عاملی برای سرتاسر شبکه که کارهایی مانند کشف همبندی و مسیردهی و مهندسی گذرکرد (traffic engineering) و بازیابی را انجام میدهد اختـ . واشبنا SDN controller
نامعیندیکشنری فارسی به انگلیسیdodgy, ill-defined, indefinite, indeterminable, indeterminate, nebulous, neutral, questionable, uncertain, undecided
مشخصدیکشنری فارسی به انگلیسیwell-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct, especial, given, pronounced, several, sharp, specific, strict, tangible