definingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، تعیین کردن، معنی کردن، معلوم کردن، متصف کردن، محدود کردن
بند موصولی توصیفیrestrictive relative clause, defining relative clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی که هستۀ اسمی خود را محدود و مشخص میکند و در درون آن ضمیری هممرجع با هسته واقع است
بند موصولی توصیفیrestrictive relative clause, defining relative clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی که هستۀ اسمی خود را محدود و مشخص میکند و در درون آن ضمیری هممرجع با هسته واقع است