densestدیکشنری انگلیسی به فارسیمتراکم تر، انبوه، متراکم، چگال، غلیظ، محکم، سفت، پر پشت، خنگ، احمق، متکاثف
denserدیکشنری انگلیسی به فارسیمتراکم تر، انبوه، متراکم، چگال، غلیظ، محکم، سفت، پر پشت، خنگ، احمق، متکاثف
densestدیکشنری انگلیسی به فارسیمتراکم تر، انبوه، متراکم، چگال، غلیظ، محکم، سفت، پر پشت، خنگ، احمق، متکاثف
condenseدیکشنری انگلیسی به فارسیکنسانتره، منقبض کردن، متراکم کردن، هم چگال کردن، تغلیظ کردن، مختصرومفیدکردن، چگالیدن
اضافی میانیmesiodense, mediodenseواژههای مصوب فرهنگستاندندان اضافیای که بین دندانهای پیشِ مرکزی فک بالا قرار دارد
جیرۀ فشردهration denseواژههای مصوب فرهنگستانغذاهایی که ازطریق فراوری، با حفظ ارزش غذایی، از حجم و کمیت آنها کاسته میشود