decollatingدیکشنری انگلیسی به فارسیDecolution کردن، مجزا کردن، ورق ورق کردن، گردن زدن، بی سر کردن، سر بریدن
deescalatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتشدید شدن، تشنج زدایی کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، محدود ساختن