imbedدیکشنری انگلیسی به فارسیimbed، در درون کار کردن، نشاندن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جا دادن
inviteدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن