leanدیکشنری انگلیسی به فارسیلاغر، تکیه زدن، کج شدن، خم شدن، تکیه کردن، پشت دادن، پشت گرمی داشتن، متکی شدن، تکیه دادن بطرف، تمایل داشتن، خمیدن، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف، بی حاصل، نزار
کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
leaningدیکشنری انگلیسی به فارسیتکیه دادن، طبع، تمایل، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، میل، انحراف، کجی، متکی
leaningدیکشنری انگلیسی به فارسیتکیه دادن، طبع، تمایل، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، میل، انحراف، کجی، متکی