قدر حدیlimiting magnitudeواژههای مصوب فرهنگستان1. قدر ظاهری کمنورترین ستاره که تنها به کمک ابزار نجومی مشاهده میشود 2. قدر کمنورترین ستارۀ مندرج در یک فهرست نجومی (astronomical catalogue)
آمینواسید محدودکنندهlimiting amino acidواژههای مصوب فرهنگستانآمینواسیدی ضروری که به مقدار کم در بدن وجود دارد و ساخت پروتئین به آن وابسته است و نبود نوعی خاص از آن سبب کاهش میزان ساخت پروتئین در بدن میشود
چگالی جریان حدیlimiting current densityواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهچگالی جریانی که در یک واکنش برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی بدون مزاحمتهایی مانند قطبش و دیگر پدیدههای ناخواسته میتوان به کار گرفت
قدر حدیlimiting magnitudeواژههای مصوب فرهنگستان1. قدر ظاهری کمنورترین ستاره که تنها به کمک ابزار نجومی مشاهده میشود 2. قدر کمنورترین ستارۀ مندرج در یک فهرست نجومی (astronomical catalogue)
آمینواسید محدودکنندهlimiting amino acidواژههای مصوب فرهنگستانآمینواسیدی ضروری که به مقدار کم در بدن وجود دارد و ساخت پروتئین به آن وابسته است و نبود نوعی خاص از آن سبب کاهش میزان ساخت پروتئین در بدن میشود
چگالی جریان حدیlimiting current densityواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهچگالی جریانی که در یک واکنش برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی بدون مزاحمتهایی مانند قطبش و دیگر پدیدههای ناخواسته میتوان به کار گرفت
چگالی جریان حدینفوذیlimiting diffusion current densityواژههای مصوب فرهنگستاناُفت شدید یونهای هیدروژن در سطح الکترود بهدلیل کاهش آهنگ نفوذ یونهای هیدروژن از محلول به سطح الکترود
بهرة نظریtheoretical yieldواژههای مصوب فرهنگستانمقدار محصول بهدستآمده از تبدیل کامل واکنشدهندة محدودکننده (limiting reactant) در یک واکنش شیمیایی
delimitingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف کردن، محدود کردن، محدود ساختن، حدود معین کردن، تعیین کردن، مرزیابیکردن