make-upدیکشنری انگلیسی به فارسیآرایش، گریم، ترکیب، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش
قاعدة ماکMac ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر اساس آن ژرفای چشمة بیهنجاری مغناطیسی با پهنای نمودار دامنههای آن پیوند پیدا میکند
چهرآزمونmake-up testواژههای مصوب فرهنگستاناجرای آزمایشی چهرهپردازی که برای حصول اطمینان از تناسب آن با تصویر مورد نظر کارگردان انجام شود * 1. در زبان فارسی واژۀ "تست گریم" برای این مفهوم به کار رفته است. 2. معادل "چهرآزمون" صورت کوتاهشده و مقلوب عبارت "آزمون چهرهپردازی" است.
چهرهپردازmake-up artistواژههای مصوب فرهنگستانهنرمندی که کار چهرهپردازی انجام دهد * در زبان فارسی واژۀ "گریمور" برای این مفهوم به کار رفته که ساخته فارسیزبانان است.
چهرهپردازیmake-up, grimage (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانهر تغییری که با استفاده از مواد آرایشی در چهره یا پیکر بازیگر نمایش یا فیلم ایجاد شود
ریل بریدهmake up rail, shortened railواژههای مصوب فرهنگستانریلی که طول مشخصی از انتهای آن بریده شده است و در سمت داخلی قوسهای تند کار گذاشته میشود
make upدیکشنری انگلیسی به فارسیآرایش، درست کردن، جبران کردن، ترکیب کردن، جعل کردن، گریم کردن، خوشامد گویی کردن
چهرآزمونmake-up testواژههای مصوب فرهنگستاناجرای آزمایشی چهرهپردازی که برای حصول اطمینان از تناسب آن با تصویر مورد نظر کارگردان انجام شود * 1. در زبان فارسی واژۀ "تست گریم" برای این مفهوم به کار رفته است. 2. معادل "چهرآزمون" صورت کوتاهشده و مقلوب عبارت "آزمون چهرهپردازی" است.
چهرهپردازmake-up artistواژههای مصوب فرهنگستانهنرمندی که کار چهرهپردازی انجام دهد * در زبان فارسی واژۀ "گریمور" برای این مفهوم به کار رفته که ساخته فارسیزبانان است.
چهرهپردازیmake-up, grimage (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانهر تغییری که با استفاده از مواد آرایشی در چهره یا پیکر بازیگر نمایش یا فیلم ایجاد شود