playoffدیکشنری انگلیسی به فارسیبازی کردن، مسابقهحدفی، مسابقه را باتمام رساندن، در مسابقه حذفی شرکت کردن، وابسته به مسابقات حذفی
بازی حذفیplay off/ play-off/ playoffواژههای مصوب فرهنگستانبازیای که بین دو تیم برگزار میشود تا برندۀ بازی به مرحلۀ بالاتر صعود کند و بازنده از دور بازیها حذف شود
مسابقۀ ردهبندی 2bronze medal game, third place playoff, third-place game, consolation match 2واژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای که برای تعیین رتبۀ سوم میان راهنایافتگان به دیدار پایانی برگزار میشود
بازی حذفیplay off/ play-off/ playoffواژههای مصوب فرهنگستانبازیای که بین دو تیم برگزار میشود تا برندۀ بازی به مرحلۀ بالاتر صعود کند و بازنده از دور بازیها حذف شود
مسابقۀ ردهبندی 2bronze medal game, third place playoff, third-place game, consolation match 2واژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای که برای تعیین رتبۀ سوم میان راهنایافتگان به دیدار پایانی برگزار میشود
بازی حذفیplay off/ play-off/ playoffواژههای مصوب فرهنگستانبازیای که بین دو تیم برگزار میشود تا برندۀ بازی به مرحلۀ بالاتر صعود کند و بازنده از دور بازیها حذف شود