plotدیکشنری انگلیسی به فارسیطرح، توطئه، قطعه، نقشه، دسیسه، نقطه، موضوع، موضوع اصلی، طرح ریزی کردن، رسم کردن، کشیدن، نقشه کشیدن، توطئه چیدن
پِیرنگplotواژههای مصوب فرهنگستانساختار و هستۀ اصلی نمایش یا فیلمنامه که ترتیب و توالی رویدادها را نشان میدهد
plodدیکشنری انگلیسی به فارسیخرچنگ، صدای پا، خرحمالی، زحمت کشیدن، خرحمالی کردن، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن
underplotدیکشنری انگلیسی به فارسیزیر زمین، داستان فرعی، توطئه، دسیسه محرمانه، دوز و کلک، یك سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش