plotsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوطئه ها، طرح، توطئه، قطعه، نقشه، دسیسه، نقطه، موضوع، موضوع اصلی، طرح ریزی کردن، رسم کردن، کشیدن، نقشه کشیدن، توطئه چیدن
plodsدیکشنری انگلیسی به فارسیغارت، صدای پا، خرحمالی، زحمت کشیدن، خرحمالی کردن، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن
platsدیکشنری انگلیسی به فارسیپلات، نقشه کشی، زمینهسازی، نقشه، قطعه زمین کوچک، قطعه، جلگه، بافتن گیسو، نقشه کشیدن