plugدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاگین، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، در، قاش، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
pluckدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب کردن، شهامت، دل و جرات، شجاعت، تصمیم، انقباض، کندن، چیدن، کشیدن، گلچین کردن، لخت کردن، ناگهان کشیدن، بصدا در اوردن
plug inدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاگین در، به برق وصل کردن، به پریز زدن، فهمیدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن
pluggedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل شده، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
pluggedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل شده، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
plug inدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاگین در، به برق وصل کردن، به پریز زدن، فهمیدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن