simulateدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی کنید، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
assimilateدیکشنری انگلیسی به فارسیجذب، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن، وفق دادن
ناهمگون شدنdissimilateواژههای مصوب فرهنگستانتغییر مشخصه یا مشخصههای یک واحد آوایی برای متفاوت شدن با مشخصه یا مشخصههای واحد آوایی دیگرِ پیش یا پس از آن