snoopedدیکشنری انگلیسی به فارسیسرگردان، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
فضولدیکشنری فارسی به انگلیسیbusybody, curious, interloper, meddler, gossip, inquisitive, kibitzer, meddlesome, prier, self-appointed, snoopy