resolvesدیکشنری انگلیسی به فارسیحل می شود، تصمیم، عمد، رفع کردن، تصمیم گرفتن، عزیمت کردن، مقرر داشتن، رای دادن
absolvesدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد می کند، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، پاک کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن