Wardدیکشنری انگلیسی به فارسیبخش، نگهبان، محجور، اطاق عمومی بیماران بستری، صغیری که تحت قیومت باشد، نگه داری کردن، توجه کردن
worthiestدیکشنری انگلیسی به فارسیبا ارزش ترین، شایسته، سزاوار، مستحق، لایق، شایان، سزاوار سرزنش، خلیق، فرا خور
worthiestدیکشنری انگلیسی به فارسیبا ارزش ترین، شایسته، سزاوار، مستحق، لایق، شایان، سزاوار سرزنش، خلیق، فرا خور