اتمیفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) مربوط به اتم: انرژی اتمی.۲. ویژگی نوعی سنگ مصنوعی گرانقیمت که در جواهرسازی به کار میرود: نگین اتمی.
حتمیلغتنامه دهخداحتمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) محتوم . واجب . لازم . حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع . محتوم الحدوث .
حطمیلغتنامه دهخداحطمی . [ ح ُ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به حطمة ابن ودیعةبن لکینربن اقصی . پدر بطنی از عبدالقیس . و آنان زره گران بودند و حطمیات ، دروع منتسب بدین بطن است . (الانساب ).
اطمیلغتنامه دهخدااطمی . [ اَ ما ](ع ص ) باریک لب . (زوزنی ). سیه لب . (مؤید الفضلاء). درمتن چنین است و صحیح اظمی است . رجوع به اظمی شود.
اتمیرارلغتنامه دهخدااتمیرار. [ اِ ] (ع مص ) سخت شدن نیزه . (منتهی الارب ). || سخت شدن نعوظ. اتمئرار.
ایزوتوپisotopeواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دو یا چند اتمی که عدد اتمی یکسان، اما عدد جِرمی متفاوت دارند
اتمیرارلغتنامه دهخدااتمیرار. [ اِ ] (ع مص ) سخت شدن نیزه . (منتهی الارب ). || سخت شدن نعوظ. اتمئرار.
اتمی شدنatomization 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن براثر شکسته شدن پیوندها، اتمها آزاد میشوند
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسین . ثعالبی در یتیمة گوید او پسر ابوعلی شاعر کاتب است و بلاغت نثر را با براعت نظم جمع کرده و در وقعة الادهم او را رساله ای معروف است و از وی دو بیت نقل میکند:لی حبیب ُ لو قیل لی ماتمنی ماء تعدیته ُ ولو بالمنون ِاشتهی آن ُاحل فی کل
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن حسن البغدادی مکنی به ابی عبداﷲ. از مشاهیر علما وادباء عصر خویش است او در بغداد بتدریس و افاده اشتغال داشت و در سنه ٔ 388 هَ . ق . درگذشت و آنگاه که وی صحبت شاعر مشهور متنبی را دریافت چون متنبی چنانکه باید حرمت او
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] (اِخ ) هروی . عبدالکریم بن احمدمکنی به ابوالفتح (الامیر). محمد عوفی در لباب الالباب گوید: حاتمی که حاتم عهد و حامی ارباب جهد بود بر عوام ولایت هرات راعی و ارباب فضل و هنر را مراعی افضل کُتّاب عهد و اکمل ارباب فضل بود، خطی چون در مکنون و نظمی چون زر موزون و او
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] سمعانی درانساب گوید: هذه النسبة الی جدالمنتسب . والمشهور بهذه النسبة الحسن احمدبن محمدبن عبدوس بن حاتم الحاتمی الفقیه کان من علماء اصحابنا الشافعیین و سمع الحدیث الکثیر بخراسان والعراق والحجاز و درس الفقه بمکة و تخرج به جماعة. سمع ابی العباس الاصم و غیره و توف
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] همدانی (ابوالفتح ....) او در دوره ٔ محمودی صاحب برید تخارستان بود و در دیوان زیردست بونصر مشکان بکار دبیری میورزیده است وچنانکه از تاریخ بیهقی بر می آید اخبار دیوان را به امیر مسعود او میرسانده است و در زمان سلطان مسعود از کار دیوان بر کنار شد و سمت مشرفی بلخ