اللهیارلغتنامه دهخدااللهیار. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی جنوب خاورخوسف ، در دامنه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 5 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر، در 36 هزارگزی جنوب خاوری گناوه و 5 هزارگزی راه فرعی گناوه به برازجان . در جلگه واقع و گرمسیر و مرطوب است . سکنه ٔ آن <spa
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ )دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 20 هزارگزی شمال خاوری قروه و 60 هزارگزی شمال باختری باباگرگر. جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن
ذوات الالرلغتنامه دهخداذوات الالر. [ ذَ تُل ْ اَ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سورتها از قران که به الف لام را آغازد.
اللهیارخانلغتنامه دهخدااللهیارخان . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) غلجائی افغان . از سران سپاه نادرشاه افشار. وی پس از قتل نادر به ابراهیم شاه پیوست و سرانجام در قندهار به امر شاه درانی کشته شد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 33 و فهرست همین کتاب شود.
اللهیارلولغتنامه دهخدااللهیارلو. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل در 27 هزارگزی باختر گرمی و ده هزارگزی شوسه ٔ گرمی - اردبیل . کوهستانی و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 88 تن هستند که مذهب تشیع دارند و
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر، در 36 هزارگزی جنوب خاوری گناوه و 5 هزارگزی راه فرعی گناوه به برازجان . در جلگه واقع و گرمسیر و مرطوب است . سکنه ٔ آن <spa
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ )دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 20 هزارگزی شمال خاوری قروه و 60 هزارگزی شمال باختری باباگرگر. جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن
کلاته اللهیاربیگلغتنامه دهخداکلاته اللهیاربیگ . [ ک َ ت ِ اَل ْ لاه ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. محلی جلگه و گرمسیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خدایارلغتنامه دهخداخدایار. [ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از آبادیهای بخش سقز کردستان است و بجای کلمه ٔ «اللهیار» سابق برگزیده شده . (از لغات موضوعه ٔ فرهنگستان ).
اللهیارخانلغتنامه دهخدااللهیارخان . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) غلجائی افغان . از سران سپاه نادرشاه افشار. وی پس از قتل نادر به ابراهیم شاه پیوست و سرانجام در قندهار به امر شاه درانی کشته شد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 33 و فهرست همین کتاب شود.
اللهیارلولغتنامه دهخدااللهیارلو. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل در 27 هزارگزی باختر گرمی و ده هزارگزی شوسه ٔ گرمی - اردبیل . کوهستانی و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 88 تن هستند که مذهب تشیع دارند و
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر، در 36 هزارگزی جنوب خاوری گناوه و 5 هزارگزی راه فرعی گناوه به برازجان . در جلگه واقع و گرمسیر و مرطوب است . سکنه ٔ آن <spa
اللهیاریلغتنامه دهخدااللهیاری . [ اَل ْ لاه ] (اِخ )دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 20 هزارگزی شمال خاوری قروه و 60 هزارگزی شمال باختری باباگرگر. جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن