بجکمفرهنگ فارسی عمید۱. ایوان؛ صفه.۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).
بجکملغتنامه دهخدابجکم . [ ب َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی .(فرهنگ اسدی ). بادغرد. || نشیمن سنگی در ایوان خانه ها جهت نشستن و قسمت تحتانی خانه که در زمستان در آن سکنا می کنند. (ناظم الاطباء) : از تو خالی نگارخانه ٔ جم فرش دیبا کشیده بر بجکم . <p class="author
بجکملغتنامه دهخدابجکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام سرداری از مملوکان ترک که در 939 م . بغداد را فتح کرد و لقب امیرالامراء یافت و با ابن رائق در امور مملکت همکاری داشت و فتنه های بسیاری را برانداخت و در 941م . کشته شد. (از اعلام ا
بجکملغتنامه دهخدابجکم . [ ب َ ک َ ] (ترکی ، اِ) تیرکمان . نام گز کمان است به ترکی . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ) (یادداشت مؤلف ).
بجکمفرهنگ فارسی معین(بَ کِ) ( اِ.) 1 - ایوان ، بارگاه . 2 - خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد. بچکم ، پچکم ، بشکم و بیکم نیز گویند.
شابشتیلغتنامه دهخداشابشتی . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) الکاتب نام پدر بجکم است . رجوع به بجکم و به الاوراق ص 144 شود.
یحکملغتنامه دهخدایحکم . [ ی َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف بجکم است . (یادداشت لغت نامه ). رجوع به بجکم شود.
بچکملغتنامه دهخدابچکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) بجکم . نام ترکان است . نام طایفه ای ترک . (فرهنگ شعوری ). || (اِ) گرگ . ذئب . (برهان قاطع). و رجوع به بجکم شود.
یحکملغتنامه دهخدایحکم . [ ی َ ک َ ] (اِخ ) نام ترکستان است . (آنندراج ). شاید به این معنی هم مصحف بجکم باشد.