۱. = بوییدن
۲. (اسم) آنچه بهوسیلۀ بینی و قوۀ شامه احساس میشود؛ رایحه.
۳. (اسم) [مجاز] اثر.
۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] امید.
〈 بو برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بو گرفتن؛ بوناک شدن.
〈 بو بردن: (مصدر لازم)
۱. احساس بو کردن.
۲. [قدیمی] اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن.
۳. گمان بردن.
۴. پی بردن.
〈 بو دادن: (مصدر متعدی)
۱. بوناک بودن و بو پس دادن.
۲. تف دادن چیزی روی آتش، مثل تف دادن تخم هندوانه و امثال آن.
〈 بو کردن: (مصدر متعدی) بوییدن؛ بو کشیدن؛ استشمام.
〈 بو کشیدن: (مصدر متعدی) بوییدن؛ بو کردن؛ استشمام.
〈 بو گرفتن: (مصدر لازم) بو برداشتن؛ خوشبو یا بدبو شدن؛ بوناک شدن.
〈 بوی کوهی: (زیستشناسی) [قدیمی] گیاهی صحرایی بومی خراسان که از ریشۀ آن نوعی صمغ به دست میآید.
۱. رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت
۲. امید، آرزو
۳. بادا، باشد