حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حاضر آمدن . || حاضر کردن . || مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن . مقابل بداوت .
حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح ِ / ح َ رَ ] (ع اِ) شهر. حضر. || (اِمص ) اقامت در شهر. (آنندراج ). مقیم بودن . به حضر اقامت کردن . مقابل بداوت . شهرنشینی . رجوع به حضارة شود.
عضاریطلغتنامه دهخداعضاریط. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُضرُط. (منتهی الارب ). || ج ِ عُضروط. (اقرب الموارد). رگهای میان دو گوشت پاره ٔ بغل . (ناظم الاطباء). رجوع به عضرط و عضروط شود.
عضارطلغتنامه دهخداعضارط. [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عُضرُط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عضرط شود. || ج ِ عُضارِط. (اقرب الموارد). رجوع به عُضارط شود.
عضارطلغتنامه دهخداعضارط. [ ع ُ رِ ] (ع ص ) نوکر که فقط با طعام شکم خدمت کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مزدور. (منتهی الارب ). اجیر. (اقرب الموارد). || لئیم . (اقرب الموارد). عُضرُط. و رجوع به عضرط شود. ج ، عَضارط، عَضارطة. (اقرب الموارد).
حدردلغتنامه دهخداحدرد. [ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن ابی حدردبن عمیر اسلمی ، مکنی به ابوخراش مدنی . (الاصابة قسم اول ج 1 ص 331) (قاموس الاعلام ترکی ).
بداوتلغتنامه دهخدابداوت . [ ب َ / ب ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) صحرانشینی . بادیه نشینی . مقابل حضارت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداوة شود.
تخته قاپو کردنلغتنامه دهخداتخته قاپو کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) چادرنشینی را در مسکنی جای دادن و او را از بادیه گردی و جای بجای شدن به حضارت کشیدن .
شهرنشینیلغتنامه دهخداشهرنشینی . [ ش َ ن ِ ] (حامص مرکب ) تمدن . حضارت . (یادداشت مؤلف ). شهرنشینی در ایران سابقه ٔ کهن دارد، و بعضی از نخستین شهرهای مهم دنیا در ایران بوجود آمده مانند شوش و هگمتانا. (از ایرانشهر ج 1 ص 101). رجوع
بداوةلغتنامه دهخدابداوة. [ ب َ / ب ِ وَ ] (ع اِ) صحرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صحرا و دشت . (ناظم الاطباء). بادیه . (از اقرب الموارد). بِداوّی منسوب است به آن . (منتهی الارب ). || اقامت در بادیه . خلاف حضارت . (از اقرب الموارد). خلاف حضر. (منتهی الارب )(آنن
پاتریسیلغتنامه دهخداپاتریسی . (اِخ ) از نخستین ازمنه ٔ حضارت روم مردم به دو دسته تقسیم شدند، نخست طبقه ٔ حاکمه که امتیازات خاص داشتند و امور روحانی و سیاسی مختص آنان بود و از خاندانهای اولی روم بودند و پاتریسی نام داشتند. دوم طبقه ای که طبقه ٔ حقیر محسوب میشدند و حق مواصلت با طبقه ٔ بالاتر نداشت