خمندهلغتنامه دهخداخمنده . [ خ َ م َ دَ / دِ ] (نف ) دوتاشونده . دولاشونده . (یادداشت بخط مؤلف ). مائل . (منتهی الارب ).
خمندگیلغتنامه دهخداخمندگی . [ خ َ م َ دَ / دِ ] (حامص ) قابلیت دوتا شدن . قابلیت دولا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
محنیلغتنامه دهخدامحنی . [ م ُ ح َن ْ نی ] (ع ص ) رنگ کرده به حنا. (آنندراج ). محنا. || کج کننده و خمنده . (ناظم الاطباء).
منعویلغتنامه دهخدامنعوی . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) خمنده وپیچیده شونده . (آنندراج ). خمیده و پیچیده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انعواء شود.
متخضدلغتنامه دهخدامتخضد. [ م ُ ت َخ َض ْ ض ِ ] (ع ص ) خمنده و دوتاه . (منتهی الارب ). خمیده و دوتا شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضد شود.
فخمندهلغتنامه دهخدافخمنده . [ ف َ م َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بزند پنبه راو پنبه دانه از آن بیرون آرد. رجوع به فخمیدن شود.