رویانیدهلغتنامه دهخدارویانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نموداده شده . رشدداده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رویانیدن شود.
روهندهلغتنامه دهخداروهنده . [ هََ دَ / دِ ] (ص ) کشت بالیده ٔ پرقوت و آن در اصل روینده است که «یا» با «ها» تبدیل شده است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ).
روهندهواژهنامه آزاددر ایران شرقی واژه ravantah که امروزه روهنده roohandeh خوانده میشود به معنای شاه king ، دارای دستور، صاحب امر، بوده که شکل دیگر واژه Mravantah (مرو=دستور-فرمان-امر+ونته=دارنده-واجد-حائز) به همین معنا است. ریشه ایرانی مر به معنای امر (از واژه اوستایی say=mrau- گفتن برای دستوردادن همریشه با املا=دیکته
مدبسةلغتنامه دهخدامدبسة. [ م ُ ب ِ س َ ] (ع ص ) زمین که گیاه رویانده باشد. (از متن اللغة). رجوع به ادباس شود.
دمانیدهلغتنامه دهخدادمانیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) دمانده . نعت مفعولی از دمانیدن . رویانده . رویانیده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دمانیدن و دمیدن شود.
يُغَاثُفرهنگ واژگان قرآنفرياد رسي مي شود(اگر ریشه اش "غوث": فریاد رسی ، باشد) - باران بر ... باریده می شود (اگر ریشه اش "غيث": باران باشد) - برای ... علف و گیاه رویانده می شود (اگر ریشه اش "غيث": علف باشد)
مسنمةلغتنامه دهخدامسنمة. [ م ُ ن ِ م َ ] (ع ص ) گیاه حُلیّا رویانده شده : أرض مسنمة؛ زمین که گیاه حلیا رویاند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).