سابق الانعاملغتنامه دهخداسابق الانعام . [ ب ِ قُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) منعم قدیم . ولینعمت دیرین . آنکه از پیش انعام می کرده است : چه جرم دید خداوند سابق الانعام که بنده در نظر خویش خوار میدارد.سعدی (گلستان ).
شابکلغتنامه دهخداشابک . [ ب ِ ] (اِخ ) جائی است از منازل قضاعه در شام . (معجم البلدان ) : اتعرف بالصحراء شرقی ّ شابک منازل غزلان لها انس اطیباظَللت ُ اریها صاحبی ّ و قداری بها صاحبا من بین غرّ و اشیباً.عدی بن الدقاع (از معجم البلدا
شابکلغتنامه دهخداشابک .[ ب ِ ] (ع ص ) طریق شابک ؛ راه درهم و مشتبه . و اسد شابک ؛ شیر درهم دندان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از امام ابوحنیفه روایت دارد. (الاصابة) (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ابن عبداﷲ برقی معروف به بربری است . (تاج العروس ).
سابغلغتنامه دهخداسابغ. [ ب ِ ] (ع ص ) دراز از هر چیز. (منتهی الارب ). طویل ، آنچه بزمین میرسد، دراز شده بسوی زمین . (شرح قاموس ). دراز مانند جامه و موی و زره و مانند آن . (تاج العروس ). ذنب سابغ؛ دم تمام و دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمه ٔ صحاح ). || تمام از هر چیز. (م
عمالغتنامه دهخداعما. [ ع ُم ْ ما ] (اِخ ) نام بت و صنمی است ازآن خَولان در یمن . و آیه ٔ شریفه ٔ «و جعلوا للّه مما ذراء من الحرث و الانعام نصیبا...» (قرآن 136/6) راجع به آن آمده است . (از معجم البلدان ).
حسن یمنیلغتنامه دهخداحسن یمنی . [ ح َ س َ ن ِ ی َ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالله یمینی شیعی اسماعیلی . او راست : «فواتح الانعام » که در 1265 هَ . ق . نگاشته . (هدیة العارفین ج 1 ص 302).
تبتیکلغتنامه دهخداتبتیک . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار بریدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (زوزنی ). || گوش بریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بتک آذان الانعام ؛ قطعها، شُدِّد لکثرة. (اقرب الموارد).
عمیانسلغتنامه دهخداعمیانس . [ ع ُم ْ ن ِ ] (اِخ ) نام بتی است که در سرزمین خولان بوده و از چارپایان و کشت و زرع قسمتی برای او معین میکردند. و مردم این سرزمین از بطن خولان و موسوم به «اذوم » بودند و آیه ٔ شریفه ٔ: و جعلوالِلّه ِ مِمّا ذَرَاء من الحرث و الانعام نصیبا ... در حق ایشان است . (از معج
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی قسطلانی مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین فقیه مالکی زاهد مصر، شاگرد ابوعبداﷲ قرشی . وی در مصر مدرس و مفتی بود. وفات وی در رمله به سال 636 هَ . ق . است . او راست : کتاب الأَلهام الصادر عن الأنعام الوافر
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از امام ابوحنیفه روایت دارد. (الاصابة) (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ابن عبداﷲ برقی معروف به بربری است . (تاج العروس ).
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... البربری ) از شاعران معاصر عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی بود. اشعار او متضمن مواعظ و حکم است . او راست :و للموت تغذوا لوالدات سخالهاکمالخراب الدهر تبنی المساکن .رجوع به البیان والتبیین چ 1351 هَ . ق . قاهر
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... البلوی ) شاعری است عرب ، این بیت او راست :و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاًعلیک ، و لن یحتال من لایداهن .رجوع به عقدالفریدج 1 ص 162 شود.
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... برلاس ) از امرای تیموریان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 562 شود.
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاعلی ففی ...) از شاعران ایران و اصل او از مازندران است . در دوره ٔ اورنگ زیب عالمگیر(1068 - 1119 هَ . ق .) از پادشاهان تیموری دهلی به هند رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد. یک مثنو
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از امام ابوحنیفه روایت دارد. (الاصابة) (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ابن عبداﷲ برقی معروف به بربری است . (تاج العروس ).
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... البربری ) از شاعران معاصر عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی بود. اشعار او متضمن مواعظ و حکم است . او راست :و للموت تغذوا لوالدات سخالهاکمالخراب الدهر تبنی المساکن .رجوع به البیان والتبیین چ 1351 هَ . ق . قاهر
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... البلوی ) شاعری است عرب ، این بیت او راست :و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاًعلیک ، و لن یحتال من لایداهن .رجوع به عقدالفریدج 1 ص 162 شود.
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... برلاس ) از امرای تیموریان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 562 شود.
سابقلغتنامه دهخداسابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاعلی ففی ...) از شاعران ایران و اصل او از مازندران است . در دوره ٔ اورنگ زیب عالمگیر(1068 - 1119 هَ . ق .) از پادشاهان تیموری دهلی به هند رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد. یک مثنو