شاهدبازلغتنامه دهخداشاهدباز. [ هَِ] (نف مرکب ) نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم ) (از آنندراج ). فاسق لاطی . روسبی باز. (ناظم الاطباء). زن باره . امردباز. غلامباره . معشوق باز : محتسب در
شاهدبازیلغتنامه دهخداشاهدبازی . [ هَِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت شاهدباز. معشوق بازی . پاکبازی : دلش در بند آن پاکیزه دلبندبشاهدبازی آن شب گشت خرسند. نظامی .سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آن است که بر گوشه نشین میگذرد. <p
لواطلغتنامه دهخدالواط. [ ل َوْ وا ] (ع ص ) لاطی . غلامباره . تازباز. شاهدباز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
غلابارهلغتنامه دهخداغلاباره . [ غ ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مخفف غلام باره . شاهدباز و امردپرست : گاه غلاباره را چو سرمه بسایم . سوزنی .رجوع به غلام باره شود.
شاهدبازیلغتنامه دهخداشاهدبازی . [ هَِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت شاهدباز. معشوق بازی . پاکبازی : دلش در بند آن پاکیزه دلبندبشاهدبازی آن شب گشت خرسند. نظامی .سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آن است که بر گوشه نشین میگذرد. <p