ملایملغتنامه دهخداملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (چه
ملایمدیکشنری فارسی به انگلیسیbland, cool, gentle, easy, good-tempered, inoffensive, still, lenient, light, lightly, low-key, low-pitched, meek, mild, moderate, quiet, restrained, smoothly, soft-spoken, softhearted, temperate, tempered, tender, vernal
ملایمفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلیق، سازگار، صلحجو، مهربان، معتدل، نرمخو ≠ خشن، ناسازگار ۲. آهسته، بهتانی، کند، یواش ≠ تند، سریع، مطبوع، نوشین ۳. خوشایند ≠ ناخوشایند، نامطبوع
ملائملغتنامه دهخداملائم . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) سازوار: طعام ملائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موافق و سازوار: طعام ملائم ؛طعام سازوار و خوشگوار. (ناظم الاطباء). موافق و مناسب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). سازگار. سازنده . موافق . خوش . مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه ٔ جلب ملائم و غضب قوه ٔ دفع
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م َ / م ِ ءَ ] (ع ص ) آنکه عذر ناکسان خواهد. مِلاَّم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّم شود.
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م َ ءَ] (ع ص ) ناکس و زفت . ملأمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناکس زفت و گویند: یا ملأم ؛ یعنی ای لئیم و ای ناکس سزاوار نکوهش . (ناظم الاطباء).
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م ُ ل َءْ ءَ ] (ع ص ) زره پوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زره پوشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملایماتلغتنامه دهخداملایمات . [ م ُ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، سازواریها و موافقتها. || صنایع. (ناظم الاطباء).
ملایمتلغتنامه دهخداملایمت . [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) سازواری . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری . (ناظم الاطباء). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی . (غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی .- باملایمت ؛
ملایمیلغتنامه دهخداملایمی . [ م ُ ی ِ ] (حامص ) انسانیت و مردمی . || نرمی و آهستگی و آرامی . (ناظم الاطباء). ملایم بودن . و رجوع به ملایم شود.
ملایمتدیکشنری فارسی به انگلیسیblandness, clemency, equability, gentleness, lambency, lenience, leniency, lightness, meekness, mildness, placidity, quiet, quietness, smoothness, softheartedness, softness, tameness
ملایماتلغتنامه دهخداملایمات . [ م ُ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، سازواریها و موافقتها. || صنایع. (ناظم الاطباء).
ملایمتلغتنامه دهخداملایمت . [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) سازواری . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری . (ناظم الاطباء). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی . (غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی .- باملایمت ؛
ملایمت اثرلغتنامه دهخداملایمت اثر. [ م ُ ی َ / ی ِ م َ اَ ث َ ] (ص مرکب ) آنکه اثری ملایم دارد. نرم رفتار. خوش رفتار : ز سازگاری اهل ملایمت اثرش به عذرخواهی رگ رفته نشتر فصاد.طالب (از آنندراج ).
ملایمیلغتنامه دهخداملایمی . [ م ُ ی ِ ] (حامص ) انسانیت و مردمی . || نرمی و آهستگی و آرامی . (ناظم الاطباء). ملایم بودن . و رجوع به ملایم شود.
ناملایملغتنامه دهخداناملایم . [ م ُ ی ِ ] (ص مرکب ) درشت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). ناهموار. ناموافق . (ناظم الاطباء). که ملایم و موافق و سازگار نیست . که سازگاری و توافق ندارد.- ناملایم طبع ؛ ناسازگار. که سازگار و موافق طبع نیست . که تحمل آن دشخوار ا
ناملایمفرهنگ فارسی عمید۱. سختی؛ رنج؛ دشواری.۲. [قدیمی] نامطبوع.۳. [قدیمی] ناسازگار.۴. [قدیمی] درشت؛ خشن.