ملقحلغتنامه دهخداملقح . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) گشن . ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گشن می دهد خرمابن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به القاح شود.
ملقحلغتنامه دهخداملقح . [ م ُ ل َق ْ ق َ ] (ع ص ) مرد آزموده کار. (آنندراج ): رجل ملقح ؛ مرد آزموده کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملقحلغتنامه دهخداملقح . [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) باروَرکننده : چه امروز خاطر من کهتر را بر خواطر جمله ٔ اصحاب قلم ، نظماً و نثراً، حق است خاصه برخاطر مشرف مجلس مهذب الدینی ، که ابدالدهر ملقح خاطر منقح عبارت باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 1
مچلکهلغتنامه دهخدامچلکه . [ م ُ چ َ ک َ ] (ترکی ، اِ) لفظی است ترکی به معنی عهدنامه . (آنندراج ). و رجوع به مچلکا شود.
میلکهلغتنامه دهخدامیلکه . [ ک َ ](اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 20 هزارگزی جنوب کوزران با 250 تن سکنه . آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است . در سه محل به نامهای میلکه بوچان ، شیرخان و باقر به فاص
ملئکةلغتنامه دهخداملئکة. [ م َ لا ءِ ک َ ] (ع اِ) «ملائکة» را چنین نیز نویسند. (از اقرب الموارد). رجوع به ملائکة شود.
ملقةلغتنامه دهخداملقة. [ م َ ل َ ق َ ] (ع اِ) سنگی نسو. (مهذب الاسماء). سنگ درشت تابان لخشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مَلَقات . (از اقرب الموارد).
ملقحةلغتنامه دهخداملقحة. [ م ُ ق ِ ح َ] (ع ص ) مفرد ملاقح . (منتهی الارب ). بادی که از ابر بارانهای سودمند فرود می آورد. (ناظم الاطباء). ریح ملقحة؛ باد که درخت را باردار کند و از ابر باران آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقح شود.
ملقحةلغتنامه دهخداملقحة.[ م ُ ق َ ح َ ] (ع ص ) ماده ٔ باردار. ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملاقحلغتنامه دهخداملاقح . [ م َق ِ ] (ع ص ، اِ) بادها که آبستن گرداند درخت را. ملقحة [ م ُ ق ِ ح َ / م ِ ق َ ح َ ] یکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ملقحة شود. || ج ِ مُلقِح . (منتهی الارب ). گشنها. ج ِ مُلقِح . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملق
ملقحةلغتنامه دهخداملقحة. [ م ُ ق ِ ح َ] (ع ص ) مفرد ملاقح . (منتهی الارب ). بادی که از ابر بارانهای سودمند فرود می آورد. (ناظم الاطباء). ریح ملقحة؛ باد که درخت را باردار کند و از ابر باران آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقح شود.
ملقحةلغتنامه دهخداملقحة.[ م ُ ق َ ح َ ] (ع ص ) ماده ٔ باردار. ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).