مناداتلغتنامه دهخدامنادات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) آواز کردن . یکدیگر را آواز دادن . خواندن . ندا دادن . نداء. مناداة. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بعد از آن در منادات بارسول گفتندی یا رسول اﷲ و یا نبی اﷲ. (مصباح الهدایه چ همایی ص 223). منادا
مندادلغتنامه دهخدامنداد. [ ] (اِخ ) ابن عبدالحمید، مکنی به ابوعمر الکرخی معروف به ابن لزة. لغوی و ادیب بود. کتاب معانی الشعر از اوست و اشعار باهلی انصاری را شرح کرده است . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 7 ص 178). رجوع به همین م
مندیاتلغتنامه دهخدامندیات . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مندیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مندیة شود. || رسواییها و بی آبروییها و کارهای زشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
خویز مندادلغتنامه دهخداخویز منداد. [ خ ُ وَ زِ م َ ] (اِخ ) این نام را «خویزمنداذ» و «خویزمنذاذ» و یا «خویزمنذاد» ذکر کرده اند و آن لقب والد امام ابی بکر و بعضی گفته اند ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن عبداﷲ مالکی اصولی تلمیذ ابهری بصری است که بحدود چهار صد هجری وفات یافته است . (یادداشت مؤلف ).
ابوبکربن خویز مندادلغتنامه دهخداابوبکربن خویز منداد. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ خ ُ وَ زِ م َ ] (اِخ ) (امام ...) فقیه مالکی اصولی .رجوع به ابوبکر محمدبن احمدبن خویز منداد... شود.
منضودلغتنامه دهخدامنضود. [ م َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برهم نهاده . نضید. (از اقرب الموارد). به نظم درچیده . مرتب روی هم چیده . بر یکدیگر نهاده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود . (قرآن <span clas
مناداةلغتنامه دهخدامناداة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را خواندن . نداء. (المصادر زوزنی ). خواندن و آواز دادن . رجوع به منادات شود. || با دیگری نشستن در انجمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با هم نازیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || راز را آشکار کرد
موالاتلغتنامه دهخداموالات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) موالاة. دوستی و پیوستگی با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و پیوستگی داشتن . (غیاث ) (از آنندراج ). با کسی دوستی داشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ولاء. ولا. دوستی . رفاقت . دوستی کردن . باهم دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ) <span
مناجاتلغتنامه دهخدامناجات . [ م ُ ] (ع مص ) راز گفتن با کسی . (آنندراج ). راز و نیاز. نجوی کردن . مُسارَّة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاة : علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت . (قصص الانبیاء ص 240</
منادیلغتنامه دهخدامنادی . [ م ُ دا ] (ع ص ) خوانده شده یعنی ندا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوانده شده و نداشده . (ناظم الاطباء). خوانده . آوازکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ) به معنی ندا نیز آمده بر این تقدیر مصدر میمی است یا آنکه در اصل منادات باشد «تا» را حذف کردند، چنانکه
خلافلغتنامه دهخداخلاف . [ خ ِ ] (ع اِ) نوعی از بید است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درخت بید را گویند. چنین گویند که در عهد قدیم تخم او در زمین افتاده و بخلاف معهود درخت او برآمد و بزرگ شد. بدین سبب ، عرب او را خلاف نام نهاد و این تعریف خلیل بن احمد است و گفته اند از ان