منزلگهلغتنامه دهخدامنزلگه . [ م َ زِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جایی که مسافران و کاروانیان فرودآیند. جایی که رهروان بار و بنه افکنند آسایش را : در آن بیابان منزلگهی عجایب بودکه گر بگویم کس را نیاید آن باور. فرخی .یاد باد آن شب که یارم دل ز
منزلگهفرهنگ فارسی عمید= منزلگاه: ◻︎ جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست / می خور که چنین فسانهها کوته نیست (خیام: ۷۳).
منجلعلغتنامه دهخدامنجلع. [ م ُ ج َ ل ِ ] (ع ص ) منکشف شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منکشف . گشاده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انجلاع شود.
منزلگهیلغتنامه دهخدامنزلگهی . [ م َ زِ گ َ ] (ص نسبی ) به یای نسبت به معنی ساکن منزل است . (آنندراج ).
منزلهلغتنامه دهخدامنزله . [ م َ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رتبه و درجه و پایه و مقام و جای . (ناظم الاطباء). منزلة. منزلت . رجوع به منزلة و منزلت شود.- به منزله ٔ فلان ؛ به جای فلان . (ناظم الاطباء). همچو فلان . به مثابه ٔ فلان . د
منزلهلغتنامه دهخدامنزله . [ م ُ زَ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) منزلة.تأنیث مُنزَل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : جمله ٔ مؤمنان ... ایمان دارند... به وجود کتب منزله که رب العالمین بواسطه ٔ ملک به انبیاء و رسل فروفرستاد. (مصباح الهدایه چ همایی ص <spa
منزلةلغتنامه دهخدامنزلة. [ م َ زِ ل َ ] (ع اِ) جای فرودآمدن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منزل شود. || سرای . (منتهی الارب ). سرای و خانه . (ناظم الاطباء). دار. ج ، منازل . (از اقرب الموارد). || آبخور. || مرتبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رتبه و
منزلگهیلغتنامه دهخدامنزلگهی . [ م َ زِ گ َ ] (ص نسبی ) به یای نسبت به معنی ساکن منزل است . (آنندراج ).
خانه و لانهلغتنامه دهخداخانه و لانه . [ ن َ / ن ِ وَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ) خانه . منزلگه . || آشیانه . لانه . || خانه ٔ مرغهایی که بر دیوار و کوه باشد.
بارقیلغتنامه دهخدابارقی . [ رِ ] (اِخ ) نسبت به بارق که آبی است به سراة و بر کسی اطلاق شود که در ایام سیل عرم بدان آب فرودآمده است . (از معجم البلدان ج 2). || منسوب است به بارق که جبالی است که منزلگه ازد میباشدکه بگمان من در بلاد یمن باشد. (از انساب سمعانی ).<
بازیگهلغتنامه دهخدابازیگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بازیگاه . بازیجای . جای بازی . میدان . بازیکده : بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است . منوچهری .چو در بازیگه میدان رسیدندریرویان ز شادی می پری
منزلفرهنگ مترادف و متضاد۱. جا، مکان ۲. جایگاه، مقام ۳. بیت، خانه، دار، دولتسرا، سامان، سرا، کاشانه، ماوا، مسکن، موطن، نشیمن، وثاق، یورت ۴. مرحله ۵. اهلبیت، زن و فرزندان ۶. مقصد، هدف ۷. اقامتگاه ۸. مسافت بین دواتراق ۹. منزلگاه، منزلگه
زاویه ٔ تقی الدینلغتنامه دهخدازاویه ٔ تقی الدین . [ ی َ ی ِ ت َ قی یُدْ دی ] (اِخ ) از زاویه ها و مراکز فقرای (درویشان ) ایرانی قاهره است و تا به امروز نیز باقی و منزلگه این طائفه است . محمدبن قلاون آن را برای اقامت شیخ تقی الدین رجب بن اشیرک عجمی بساخت . این شیخ تا پایان عمر خویش در آنجا اقامت داشت . (از
منزلگهیلغتنامه دهخدامنزلگهی . [ م َ زِ گ َ ] (ص نسبی ) به یای نسبت به معنی ساکن منزل است . (آنندراج ).