مهاجمدیکشنری عربی به فارسیحمله کننده , جلو , پيش , ببعد , جلوي , گستاخ , جسور , فرستادن , رساندن , جلوانداختن , بازي کن رديف جلو
محاجملغتنامه دهخدامحاجم . [ م َ ج ِ ] (اِ) گیاهی است که آن را مخلصه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اهل اندلس مخلصه را به این اسم خوانند. (اختیارات بدیعی ).دوائی است . رجوع به آنندراج و برهان و مخلصه شود.
محاجملغتنامه دهخدامحاجم . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَحجَم . || ج ِ مِحجَمَة. (منتهی الارب ). رجوع به محجم و محجمة شود.
معاجملغتنامه دهخدامعاجم . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مُعجَم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم شود.
مهاجمةلغتنامه دهخدامهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .
مهاجمهفرهنگ فارسی معین(مُ جَ مَ یا جِ مِ) [ ع . مهاجمة ] 1 - (مص ل .) هجوم کردن ، حمله کردن . 2 - (اِمص .) هجوم ، ج . مهاجمات .
مهاجمةلغتنامه دهخدامهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .
مهاجمهفرهنگ فارسی معین(مُ جَ مَ یا جِ مِ) [ ع . مهاجمة ] 1 - (مص ل .) هجوم کردن ، حمله کردن . 2 - (اِمص .) هجوم ، ج . مهاجمات .
گونه مهاجمinvasive species, invaderواژههای مصوب فرهنگستانگونة وارداتی تهاجمی که در محل جدید منتشر میشود و عمدتاً در رقابت با گونه یا گونههای بومی جای آنها را میگیرد