نحوستلغتنامه دهخدانحوست . [ ن ُ س َ ] (ع مص ) نامبارک و شوم بودن چیزی یا کسی . (فرهنگ نظام ). نحوسة. || (اِمص ) بداختری . نافرجامی . شآمت . بدبختی . نامبارکی . (ناظم الاطباء). ادبار. شومی . نحسی . نحوسة : باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران باد سعدت بی نحوست باد ش
نهصدلغتنامه دهخدانهصد. [ ن ُ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نه دفعه صد. (ناظم الاطباء). تسع مائة. نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه 900 و در حساب جمل «ظ» باشد. (یادداشت مؤلف ).
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نحوسةلغتنامه دهخدانحوسة. [ ن ُ س َ] (ع مص ) بداختر گردیدن . (منتهی الارب ). نحاسة. رجوع به نحوست و نحاسة شود. || (اِمص ) بداختری . نافرجامی . (آنندراج ). نحوست . رجوع به نحوست شود.