کندوکاولغتنامه دهخداکندوکاو. [ ک َدُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) وررفتن به چیزی . کنجکاوی کردن . ته و توی چیزی را درآوردن . اجزای چیزی را ناشیانه از یکدیگر جدا کردن . وقت خود را صرف تجزیه وشناختن اجزای چیزی کردن . (فرهنگ عامیانه جمالزاده ).کِندُوکَو. کندن و کاویدن . کندوکو کردن ؛ با چیزی مروسیدن
کندوکولغتنامه دهخداکندوکو. [ ک َ دُ ک َ / ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کندوکاو. (فرهنگ فارسی معین ).- کندوکو کردن ؛ وررفتن : دیشب تا صبح دزد پشت در کندوکو کرد که باز کند. این قدر با دندانها کندوکو مکن مینای روی آن می رود. (یادداش
قنداقهلغتنامه دهخداقنداقه . [ ق ُ ق َ ] (ترکی ، اِ) پارچه ای است که طفل نوازد را بواسطه ٔ آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید و در مشرق زمین اکنون هم معمول است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به قنداق شود.
تحلیل فرهنگیcultural analysisواژههای مصوب فرهنگستانکندوکاو در فرهنگ یک جامعه برای دستیابی به درک جدیدی از آن