کک مکفرهنگ فارسی عمیدلکههای سیاه یا قهوهایرنگ که بر چهره و پوست بدن انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفته.
کک مکفرهنگ فارسی معین(کَ مَ) (اِمر.) لکه های ریز قهوه ای یا سیاه که روی صورت یا قسمت های دیگر بدن انسان بوجود می آید.
کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
کیک لیوانیmug cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیکی که در درون لیوانی بزرگ و با استفاده از تندپز در مدتی کوتاه پخته میشود
frecklesدیکشنری انگلیسی به فارسیfreckles، خال، کک مک، لک صورت، لکه، دارای کک مک کردن، خالدار شدن، خالدار کردن
ککلغتنامه دهخداکک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی زغال سنگ که در کوره های آهنگری به کار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ککلغتنامه دهخداکک . [ ک َ ] (اِ) نانی باشد که از آرد خشکه پزند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نان تنک که از خشکه پزند و بدین معنی مخفف کاک است که قاق معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ). کاک . کعک . رجوع به هریک از این مترادفات شود.
ککلغتنامه دهخداکک . [ ک َ ] (اِ) کیک . نام حشره ای که میگزد. حشره ای است از راسته ٔ مخفی بالان و دارای پاهای مستعد جهیدن است که از خون پستانداران تغذیه می کند و طول آن در حدود 4 میلیمتر است و گاه موجب انتقال بیماریهای خطرناکی از قبیل طاعون و جز آن می گردد و
ککلغتنامه دهخداکک . [ ک َ ] (اِ) گیاهی و رستنیی را گویند. (برهان ). گیاه . (شعوری ). گیاهی ترش . (ناظم الاطباء).
دنبه کشککلغتنامه دهخدادنبه کشکک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) دنبه که در آش پزند، و کاف سوم برای نسبت است . (آنندراج ) (غیاث ) : دنبه کشکک را برآن صورت که من میخواهمش چون به چنگ افتد اگر دندان نباشد گو مباش .<p class=