اصبرلغتنامه دهخدااصبر. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) شکیباتر. صابرتر. بردبارتر. || مجازاً، تواناتر. بابقاتر. بادوام تر. دلیرتر: و صارد اثقل و اصبر علی النار منه . (ابن البیطار).- امثال : اصبر من الارض . اصبر من الود علی الذ
اسبرلغتنامه دهخدااسبر. [ اِ ب ِ ] (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود. برگ آن برای پوشش بام و چوبش برای زغال و میوه ٔ آن برای تغذیه ٔ گاو است .
اسبرلغتنامه دهخدااسبر. [ اِ ب ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی در سنجاق بایبورد از ولایت ارضروم (ارزنةالروم ) در 60 هزارگزی شمال غربی ارضروم و 87 هزارگزی شمال شرقی بایبورد درساحل راست چوروق صو. قریب 1000</sp
عسبرلغتنامه دهخداعسبر. [ ع ُ ب ُ ](ع اِ) پلنگ . (منتهی الارب ). نمر. (اقرب الموارد). نمر نر. (مخزن الادویة). ج ، عَسابر. || (ص ) ناقة عسبر؛ ناقه ٔ شدید و سخت و سریع. (از اقرب الموارد). عُسبور. عسبرة. و رجوع به عسبرة و عسبور شود.