آبکندلغتنامه دهخداآبکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) جایی که رود یا سیل و جز آن برده و گود کرده باشد بدرازا. جرف : دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رودسرش نپیچد از این آبکند و لوره و جر. عنصری . || آبگیر. غدیر. ژی . شمر. غفچی <span class=
آبکندفرهنگ فارسی عمید۱. (زمینشناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد.۲. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچجای / بیگمان راضی بیاید گر بیابد آبکند (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).۳. [قدیمی] آبانبار.
آبکندgully 1واژههای مصوب فرهنگستاندرۀ کوچک و باریک و ژرفی که براثر عبور سیلاب بر روی رسوبات و خاکهای سست سطحی به وجود میآید
سیلابکندفرهنگ فارسی معین( ~ . کَ) [ ع - فا. ] (اِ.) کنده ها و شکاف هایی که به سبب سیلاب در روی زمین پدید آید.