اجحملغتنامه دهخدااجحم . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد سرخ چشم . || فراخ چشم . مؤنث : جَحْماء. ج ، جُحم ، جحمی .
اجعملغتنامه دهخدااجعم . [ اَ ع َ ] (ع ص ) آزمند. حریص . || آرزومند. || درشت کلام با فراخی حلق . (منتهی الارب ).
لهلغتنامه دهخداله . [ ل ِه ْ ] (ص ) ازهم پاشیده و مهراشده و مضمحل گردیده باشد. (برهان ). مضمحل و ازهم پاشیده . (جهانگیری ).
تفرقفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکندهدلی، پراکندهسازی، پریشانی، جدایی ≠ تجمع ۲. پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن ≠ متحد شدن، جمعشدن