اسکبلغتنامه دهخدااسکب . [ اُ ک ُ ](اِخ ) یا اسکپلیه . شهری در یوگسلاوی ، در کنار وَردَر، دارای 85000 تن سکنه .
اسقبلغتنامه دهخدااسقب . [ اُ ق ُ ] (اِخ ) شهری از عمل برقة و بدان منسوبست ابوالحسن یحیی بن عبداﷲبن علی اللخمی الراشدی الاسقبی . (معجم البلدان ). قصبه ای است در برقة یعنی بنغازی . (قاموس الاعلام ترکی ).
عسقبلغتنامه دهخداعسقب . [ ع ِ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ عِسقِبة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسقبة شود.
آشکوبلغتنامه دهخداآشکوب . (اِ) (از پهلوی آشکپ ، سقف . بام . مرتبه و طبقه ٔ بناء) طبقه و مرتبه ٔ خانه . آشیان . آشکو. بربار. برباره . برواره : بر آشکوب نخستینْش دست فکرت من بزیر پای فلک را چو نردبان افکند. کمال اسماعیل . || هر یک از
اسکبسیسلغتنامه دهخدااسکبسیس . [ اِ ک ِ ] (اِخ ) شهری مولد قورسقس : قورسقس من اهل اسکبسیس . (تاریخ الحکماء قفطی چ لایبزیک ص 24).
اسکبلولغتنامه دهخدااسکبلو. [ اِ ک ُ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) میخائیل . ژنرال روس ، مولد ریازان . وی در محاربات بین روسیه و ترکان ابراز لیاقت و ترکستان را فتح کرد. (1843 - 1882 م .).
اسکبونلغتنامه دهخدااسکبون . [ اَ ک ِ ] (اِخ )یکی از قلاع منیعه ٔ فارس از روستای نائین ، و صعود بدان بسیار سخت است و فتح آن بقهر ممکن نیست و در آن چشمه ٔ آب گرمی است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
اسکبةلغتنامه دهخدااسکبة. [ اُ ک ُب ْ ب َ ] (ع اِ) اُسْکُفّة. آستانه : اسکبةالباب ؛ ستانه ٔ در. (منتهی الارب ).
اسکبسیسلغتنامه دهخدااسکبسیس . [ اِ ک ِ ] (اِخ ) شهری مولد قورسقس : قورسقس من اهل اسکبسیس . (تاریخ الحکماء قفطی چ لایبزیک ص 24).
اسکبلولغتنامه دهخدااسکبلو. [ اِ ک ُ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) میخائیل . ژنرال روس ، مولد ریازان . وی در محاربات بین روسیه و ترکان ابراز لیاقت و ترکستان را فتح کرد. (1843 - 1882 م .).
اسکبونلغتنامه دهخدااسکبون . [ اَ ک ِ ] (اِخ )یکی از قلاع منیعه ٔ فارس از روستای نائین ، و صعود بدان بسیار سخت است و فتح آن بقهر ممکن نیست و در آن چشمه ٔ آب گرمی است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
اسکبةلغتنامه دهخدااسکبة. [ اُ ک ُب ْ ب َ ] (ع اِ) اُسْکُفّة. آستانه : اسکبةالباب ؛ ستانه ٔ در. (منتهی الارب ).