خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطماع
/'atmā'/
معنی
= طمع
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطماع
لغتنامه دهخدا
اطماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَمَع. (دهار) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). ج ِ طَمَع، بمعنی مرسوم لشکر. گویند: امرهم الامیر باطماعهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ طَمَع، روزی لشکر. گویند: اخذ الجنداطماعهم ؛ ای ارزاقهم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة...
-
اطماع
لغتنامه دهخدا
اطماع . [ اِ ] (ع مص ) در آز فکندن کسی را. آزمند کردن کسی را. تطمیع. (از متن اللغة). در طمع انداختن . (از کنز) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). امیدوار کردن و آزمند گردانیدن کسی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به طمع افکندن . (تاج ال...
-
اطماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طَمَع] [قدیمی] 'atmā' = طمع
-
اطماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'etmā' کسی را به طمع انداختن؛ آزمند کردن.
-
اطماع
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) به طمع افکندن .
-
اطماع
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ طمع ؛ آزها، حرص ها. طمع ها.
-
جستوجو در متن
-
طمع افکندن
لغتنامه دهخدا
طمع افکندن . [ طَ م َ اَک َ دَ ] (مص مرکب ) اِطماع . تطمیع. (تاج المصادر).
-
جایره
لغتنامه دهخدا
جایره . [ ی ِ رَ / رِ ] (ع ص ) تأنیث جایر. جائر. ستم کننده . جورکننده . ظالم : در اکتساب خیرات و رفع رسوم جایره و سد اطماع مستأکله بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288).
-
مراغب
لغتنامه دهخدا
مراغب . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) زنان پریشان و مضطرب در معاش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطماع . (متن اللغة) (اقرب الموارد). لوازم زندگی و ضروریات آن . (ناظم الاطباء). ارزاق .
-
آرزوها
لغتنامه دهخدا
آرزوها. [ رِ ] (اِ) ج ِ آرزو. مُنی ̍. آمال . اطماع . اَمانی . اشواق . شهوات . اهواء. حاجات : امّا بمروت و حرّیت آن لایقتر که مرا بدین آرزوها برسانی . (کلیله و دمنه ).
-
ریوع
لغتنامه دهخدا
ریوع . [ رُ ] (ع مص ) ریع. ریعان . ریاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بعضی به گیاه و کشت سد رمق می کردند تا از روع و ریوع اطماع به انقطاع رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 296). رجوع به ریع شود.
-
مستأکله
لغتنامه دهخدا
مستأکله . [ م ُ ت َءْ ک ِ ل َ / ل ِ ] (ع ص ، اِ) مستأکلة. آنکه از خوردن مال یتیمان و ضعیفان زندگی کند. مفت خوران . مال مردم خوران : طغرل و ینالیان میگفتند که ری و جبال و گرگان پیش ماست و مشتی مستأکله ٔ دیلم و کردند. (تاریخ بیهقی ص 582). رسوم جابره...
-
جادوکش
لغتنامه دهخدا
جادوکش . [ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ جادو. کسی که جادو کشد. ج ، جادوکشان . || مراد از جماعتی است که از طرف اسکندر بر کشتن جماعت جادو مأمور بودند و بعضی گویند جماعت که بزور حکومت یا به اطماع ساحری را بر سحر کردن آرند. (آنندراج ) : به زنهار خویش استوار...
-
امیدوار کردن
لغتنامه دهخدا
امیدوار کردن . [ اُمیدْ/اُم ْ میدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امید دادن . امیدوار گردانیدن : بباید خواندن و بدین شغل امیدوار کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342).هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت بختش بخلعت ملک امّیدوار کرد. خاقانی .در مدارای مرد کار کندهرچه او...