الزاماًلغتنامه دهخداالزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
الزاماتلغتنامه دهخداالزامات . [ اِ ](ع اِ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه . چیرگیها در سخن و متعهد کردن . رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.
الزاماًلغتنامه دهخداالزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
الزامات خاصspecial provisionsواژههای مصوب فرهنگستانمقررات الزامآوری که صرفاً ناظر بر یک پیمان خاص است
الزامات عامgeneral provisionsواژههای مصوب فرهنگستانقوانین و مقررات الزامآوری که ناظر بر پیمانهای همساناند
کژاطلاعرسانیmisinformingواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ اطلاعات نادرست که الزاماً به قصد گمراه کردن کاربر صورت نمیگیرد
دستور مرجعreference grammarواژههای مصوب فرهنگستانکتاب دستوری که الزاماً هدف آموزشی ندارد بلکه برای مراجعۀ موردی است
تونل جتبستهclosed-jet tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که الزاماً مداربسته نیست، اما آزمونگاه آن با دیوارههایی محصور شده است
الزاماتلغتنامه دهخداالزامات . [ اِ ](ع اِ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه . چیرگیها در سخن و متعهد کردن . رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.
الزاماًلغتنامه دهخداالزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
الزامات توان داخلیlocal content requirements, LCRsواژههای مصوب فرهنگستانتمهید و اجرای سیاستهایی برای افزایش سهم توان داخلی
الزامات خاصspecial provisionsواژههای مصوب فرهنگستانمقررات الزامآوری که صرفاً ناظر بر یک پیمان خاص است
الزامات عامgeneral provisionsواژههای مصوب فرهنگستانقوانین و مقررات الزامآوری که ناظر بر پیمانهای همساناند