اِرْتِکاسدیکشنری عربی به فارسیپاسخ , عکس العمل , واکنش , رفلکس , بازگشت , برگشت , رجعت , رو به وخامت گذاشتن , گرفتاري مجدد
ارتکازلغتنامه دهخداارتکاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثابت شدن . || ارتکاز عِرق ؛ برجستن رگ . پریدن رگ . (منتهی الارب ). || ارتکاز بر قوس ؛ گوشه ٔآن بر زمین نهاده بر آن تکیه کردن (برای برخاستن ). بر کمان تکیه کردن . آنرا بر زمین فروبرده ایستادن .
ارتکاسلغتنامه دهخداارتکاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگونسار شدن . || افتادن . (منتهی الارب ). بیفتادن . || انبوهی کردن . (منتهی الارب ). فراهم آمدن . || بازگشتن بچیزی که از آن خلاص یافته باشد. بجای خود گردیدن . || گرداگرد مرکز گشتن . (منتهی الارب ).
اِرْتکازٌدیکشنری عربی به فارسیتکيه (کردن) , اعتماد (کردن) , اتکاء , اساس , استناد , ابتنا , اتّکا , ثبات , استقرار
ارتکازفرهنگ فارسی معین( اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ثابت شدن . ؛~ بر قوس : کمان را بر زمین فرو برده ایستادن . ؛~عرق : برجستن رگ ، پریدن رگ .