بادردولغتنامه دهخدابادردو. [ رُ دُ ] (کذا) (اِ) چوبی که در زیر درخت شاخ میوه دار گذارند تا از گرانی بار نشکند. (فرهنگ رشیدی ).
بودردالغتنامه دهخدابودردا. [ دَ ] (اِخ ) نام صحابی است و مناقب او بسیار. (آنندراج ) : از این مشت ریاست جوی رعنا، هیچ نگشایدمسلمانی ز سلمان جوی ، درد دین ز بودردا. سنایی .فروشد آفتاب دین برآمد روز بی دینان کجا شد درد بودردا و آن ا