بجدللغتنامه دهخدابجدل . [ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن سلیم . مردی از عرب آنکه انگشت امام حسین (ع ) را پس از کشته شدن برید تا انگشتری بیرون کند : دیگری از آن جمله [ از قتله ٔ حضرت حسین ] بجدل بن سلیم است که طمع در خاتم امام حسین (ع ) کرده بود و مختار فرمود که دست و پای او را بر
بزدللغتنامه دهخدابزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان . نامرد. بیدل . (آنندراج ). جبان . ترسو. (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت . آهودل . اشتردل . بددل . کبک زهره . کلنگ دل . گاودل . گاوزهره . مرغ دل . (یادداشت بخط دهخدا). نامرد.بیدل . سیماب دل . اشتردل . (مجموعه ٔ مترادفات ص <span class="hl" di
بزدلدیکشنری فارسی به انگلیسیchicken, chicken-hearted, coward, cowardly, fainthearted, gutless, lily-livered, poltroon, pusillanimous, recreant, sissy, timid, timorous, unmanly, weak-kneed
بحدللغتنامه دهخدابحدل . [ ب َ دَ ] (اِخ ) نام مردی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). از اعلام است . (ناظم الاطباء) (شاید مصحف بجدل بن سلیم باشد). و رجوع به بجدل شود.
عاهلغتنامه دهخداعاه . (اِخ ) موضعی است که در آن حمیدبن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد. (از معجم البلدان ).
میسونلغتنامه دهخدامیسون . [ م َ ] (اِخ ) نام دختر بجدل ، مادر یزیدبن معاویةبن ابی سفیان . (از ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف ) (از منتهی الارب ). بنت بجدل الکلبی ، زوجه ٔ معاویه و مادر یزید. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 241) (
حارثةلغتنامه دهخداحارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن جناب بن هبل العذری . از کنانة عذرة، از قحطان ، جدّی جاهلی و بجدل بن انیف ، جّد مادری یزیدبن معاویة، از فرزندان اوست . رجوع به الاعلام زرکلی شود.