بلوقةلغتنامه دهخدابلوقة. [ ب َل ْ لو ق َ / ب ُ ل ْ لو ق َ ] (ع اِ) بیابان و زمین نرم هموار، یا آنکه بجز درخت رخامی ، دیگر نرویاند، یا زمینی که هیچ نرویاند. (منتهی الارب ). مفازه ، یا قطعه زمینی که هیچ نرویاند. (از اقرب الموارد).بلوق . || (اِخ ) موضعی است به نا
بلاقعلغتنامه دهخدابلاقع. [ ب َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ بَلقع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بلقع شود. || ج ِ بَلقعة. (اقرب الموارد). رجوع به بلقعة شود.
شش بلوکیلغتنامه دهخداشش بلوکی . [ ش ِ ب ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل قشقایی (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از شش هزار خانوار است که مسکن آنها در سرحد چهار دانگه است که عبارت از آس پاس و کوشک زرد و کوه سفید و نمدان باشد. (یادداشت مو
اِحْتَجَزَدیکشنری عربی به فارسیتوقيف کرد , دستگير کرد , زندان کرد , بازداشت نمود , ضبط کرد , مصادره کرد , در بند کرد , بلوکه کرد
بستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ته، گرفته، مسدود، خفه، چفت، سدشده، جلوگیریشده ناگشاده مُنحل، تعطیلشده، برکنار بلوکه، مسدودشده و غیرقابل برداشت سرپوشیده