بوگندوفرهنگ فارسی معین(گَ) (اِصت .) 1 - دارای بوی بسیار بد. 2 - جهت ابراز تنفر به کسی یا چیزی گفته می شود.
باندولغتنامه دهخداباندو. (هندی ، اِ) پاندو . نام شخصیتی افسانه ای در روایات هندی منسوب به شنتن و جنگهای بسیاری بین اولاد او و اولاد کورو درگرفته بوده است و شهر کنوج به اولاد او منسوب است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 52 و 64 و <sp
بوگندیلغتنامه دهخدابوگندی . [ گ َ ] (ص مرکب ) متعفن . دارای بوی بد. || آدم بد سر و وضع و کثیف . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
بویندگیلغتنامه دهخدابویندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بوی داشتن . دارای رایحه و عطر بودن : در آن گلستان چشمه ٔ روشن است خوش آبی ببویندگی چون گلاب .اسدی .