بیابانیانلغتنامه دهخدابیابانیان . (اِ مرکب ) ج ِ بیابانی ، بمعنی صحرانشین . رجوع به بیابانی شود. || ستاره هایی که در غیر مدار آفتاب و ماه واقع شده اند. (ناظم الاطباء ذیل بیابانیات ). کواکب قدر اول و دوم و سوم و منازل قمر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیابانی شود. || زنان صحرانشین . (فرهنگ فارسی مع
سستفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیاساس، بیبنیان، بیپایه ≠ متقن، موثق ۲. ضعیف، کاسد ۳. تنبل، چلمن، کاهل، وارفته ۴. بیحال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ≠ سخت، سفت ۵. نرم ۶. متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بیثبات ≠ استوار ۷. لخت ۸. بیمعنی، بیهوده ۹. نامفهوم، بیمفه