بیزبان

مترادف

۱. ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال
۲. خاموش، ساکت ≠ گویا، زباندار
۳. خجالتی، خجول
۴. بیعرضه

جست‌وجوی دقیق

بیزبان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال ۲. خاموش، ساکت ≠ گویا، زباندار ۳. خجالتی، خجول ۴. بیعرضه

جست‌وجوی هم‌آوا

بزبان

لغت‌نامه دهخدا

بزبان . [ ب ُ ] (ص مرکب ، اِمرکب ) محافظ بز. نگهبان بز. || (اِخ ) عیوق را بزبان خوانند. (از التفهیم از یادداشت دهخدا). || نام محله ای به مرو. (یادداشت دهخدا).

بزبان افتادن

بزبان افتادن . [ ب ِ زَ اُ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + افتادن ) بزبانها افتادن . بر زبانها افتادن . مشهور شدن اعم از آنکه بزبونی و عیب باشد یا بخوبی . در زبان افکندن و داشتن نیز بیاید. (آنندراج ). رسوا شدن . (بهار عجم ) : راز من از لب خامش بزبا

بزبان افکندن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان افکندن . [ ب ِ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + افکندن ) بزبان داشتن . رسوا کردن : در حسن به او گل سخنی زیر زبان داشت افکنده دلی زود نشیمن بزبانها. آصفی (از آنندراج ).رجوع به بزبان داشتن شود.

بزبان برداشتن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان برداشتن . [ ب ِ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + برداشتن ) بحرفهای ملایم فریب دادن و سخنان نالایق گفتن کسی را. (غیاث اللغات ).

بزبان داشتن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان داشتن . [ ب ِ زَ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + داشتن ) بزبان افکندن . || کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم . (بهار عجم ) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از به

جست‌وجوی مشابه

بیزبانی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. الکنی، گنگی، لالی ۲. خموشی، سکوت ≠ گویایی ۳. خجولی، ۴. بیعرضگی

جست‌وجوی متن

زبون بَسته

گویش تهرانی

بیزبان،مورد ترحم،بیگناه

الکن

فرهنگ مترادف و متضاد

ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال

گنگ

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. صامت ۲. مبهم ۳. ابکم، اصم، الکن، بکم، بیزبان، لال ≠ گویا

لال

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابکم، اصم، الکن، بیزبان، گنگ ۲. احمر، سرخ ۳. لعل ≠ گویا

گیج و گنگ شدن

لغت‌نامه دهخدا

گیج و گنگ شدن . [ ج ُ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حیران و بیزبان شدن . سرگشته و خاموش گشتن .

جست‌وجوی هم‌آغاز

بیزبانی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. الکنی، گنگی، لالی ۲. خموشی، سکوت ≠ گویایی ۳. خجولی، ۴. بیعرضگی

درپیوند

بیشتر بدانید

بیزبان

مترادف

جست‌وجوی دقیق

بیزبان

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

بزبان

لغت‌نامه دهخدا

بزبان افتادن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان افکندن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان برداشتن

لغت‌نامه دهخدا

بزبان داشتن

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

بیزبانی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

زبون بَسته

گویش تهرانی

الکن

فرهنگ مترادف و متضاد

گنگ

فرهنگ مترادف و متضاد

لال

فرهنگ مترادف و متضاد

گیج و گنگ شدن

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

بیزبانی

فرهنگ مترادف و متضاد