بینشلغتنامه دهخدابینش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دیدن . قدرت دید. بینائی . بصارت . (از آنندراج ) : من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام دیده ٔ بینش این حال ضرر بگشائید. خاقانی .هرگاه که بینش تو گردد بکمال کوری خود آن زمان توانی
بینشinsightواژههای مصوب فرهنگستانفهمی از خود و روابط با دیگران که تجربههای پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئلهای یاری میکند
بینشدیکشنری فارسی به انگلیسیconception, estimation, horizon, image, imagery, insight, light, perception, theory, vision, world
بنزلغتنامه دهخدابنز. [ ب ِ ] (اِخ ) کارل . (1844-1929 م .) آلمانی بنتس . مهندس و اتومبیل ساز آلمانی . از اولین کسانی بود که وسیله ٔ نقلیه ٔ موتوری ساخت . اختراع دیفرانسیل به او منسوب است . شرکت بنز را در ماتهایم تأسیس کرد.
بنشلغتنامه دهخدابنش . [ ب ِ ن ِ ] (اِخ ) ادوارد. سیاستمدار چکوسلواکی که در سال 1884 م . در کوچلانی متولد گردید. ابتدا وزیر امور خارجه و سپس در سالهای 1935 - 1938 م . رئیس جمهور شد. وی رهبر ح
بنگشلغتنامه دهخدابنگش . [ ب َ گ ِ ] (اِ) لفظی است که آنرا بعربی بلع میگویند. (برهان ) (آنندراج ). بلع. (ناظم الاطباء). بلع. فروبردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنگشتن شود.
بنگشلغتنامه دهخدابنگش . [ ب َ گ ِ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ماوراءالنهر و ساکنان آن ملک را نیز بنگش گویند. (آنندراج ) (از برهان ). نام ملکی است قریب کشمیر و ساکنان آن ملک را نیز بنگش گویند. (غیاث ).
بینشورلغتنامه دهخدابینشور. [ ن ِ وَ ] (ص مرکب ) دارای بینش : یا از آن دریا که موجش گوهر است گوهرش گوینده و بینشور است . مولوی .و رجوع به بینش شود.
بینشدرمانیinsight therapyواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه رواندرمانی مبتنی بر این نظریه که تغییرات شخصیتی عمیق و دیرپا حاصل نمیشود مگر آنکه مُراجع منشأ نگرشهای تحریفشده و تمهیدات دفاعی خود را دریابد
بینشاطفرهنگ مترادف و متضاد۱. افسرده، بیشور وشوق، پژمرده، دلمرده ۲. ناخوشحال، ناخوشدل، ناشاد، ناشادمان، نامسرور ≠ بانشاط
باریک بینشلغتنامه دهخداباریک بینش . [ ن ِ ] (ص مرکب ) با بصیرت ، آنکه بینایی دقیق دارد : جوابش داد کای باریک بینش جهان جان و جان آفرینش .نظامی .
بینشورلغتنامه دهخدابینشور. [ ن ِ وَ ] (ص مرکب ) دارای بینش : یا از آن دریا که موجش گوهر است گوهرش گوینده و بینشور است . مولوی .و رجوع به بینش شود.
بینش حقیقیtrue insightواژههای مصوب فرهنگستانفهم واقعیت عینی یک وضعیت که با نیروی برانگیزاننده و هیجانی برای تسلط بر وضعیت یا تغییر رفتار همراه است
بینشدرمانیinsight therapyواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه رواندرمانی مبتنی بر این نظریه که تغییرات شخصیتی عمیق و دیرپا حاصل نمیشود مگر آنکه مُراجع منشأ نگرشهای تحریفشده و تمهیدات دفاعی خود را دریابد
بینش عقلیintellectual insightواژههای مصوب فرهنگستاندر رواندرمانی، نوعی آگاهی عینی و عقلانی از تجربهها و رابطهها
باریک بینشلغتنامه دهخداباریک بینش . [ ن ِ ] (ص مرکب ) با بصیرت ، آنکه بینایی دقیق دارد : جوابش داد کای باریک بینش جهان جان و جان آفرینش .نظامی .